خدای مهربانم دیگر لیاقت زانو زدن

در مقابلت را ندارم دیگرتو را در

پی رنگ های دنیا از دست داده ام

و رنگ مهربانیت در میان رنگ های

دنیاگم شده دلگیرم از دنیا از

بی سامانی روزهایم چشم هایم

دیگر اشکی برای تنهایی خود ندارد

دستانم خالی از هر دستیست

هیچ کس بی قراری هایم را قرار نیست

هیچ کس شانه ای برای تسکینم ندارد

وهیچ آغوشی برایم امن تر از آغوش تو نیست

خدایا دیگر خسته ام در فراز ونشیب این دنیا

به این رسیدم که هیچ دوست داشتنی ارزش

تباه شدن را نداردهیچ دوست داشتنی واقعی تر

از دوست داشتن تو نیست عشق بی معنا ترین

کلمه ای است که از بی معنایی هزاران معنا به خود گرفته....

نظرات شما عزیزان:

احمد سعیدی

ساعت22:01---30 بهمن 1392

عالیه عالی بود

نرگس

ساعت10:02---14 بهمن 1392

برایت قصه می گویم

برایت قصه ای از عشق می گویم

تو اکنون قصه پردازی افسانه ام بشنو

تو اکنون محرم رازی افسانه ام بشنو

تو می دانی زمانی کولی بیگانه ای بودم

شکسته خاطری ، آواره از کاشانه ای بودم

خوش و سرمست بودم ، شادمان بودم

و فارغ از همه جور زمان بودم ......

که روزی مرغکی بی جفت ، بر بال دلم پر زد

و با دست محبت آفرینش بر دلم در زد

تو بودی قصه پرداز دل تنگم

ولی افسوس تو تنها نبودی نازنین من

و چون من کولی صحرا نبودی نازنین من

تو شمع محفلی بودی و صد پروانه بود آنجا

تو یوسف پیکری بودی و صد دیوانه بود آنجا

ولی آنگاه دانستم خطا کردم

گذر کن گناهی سخت و نابخشودنی کردم

به عشقت هستی نابوده ام را بودنی کردم

« شعر از استاد مصطفوی »

نرگس

ساعت9:58---14 بهمن 1392

سلام و عرض ارادت
سپیده جان واقعا وبلاگت عالیه مطالب خوبی هم داره مخصوصا مطالب اذر ماه باز هم سر میزنم وازپست های جدیدت نهایت استفاده را خواهم برد

لیلا

ساعت17:50---13 بهمن 1392

سپیده جون پستت خیلی خیلی عالیه حرف دل منو زدی

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: