دل نوشته های سپید

به نام خالق عشق

رفت

نفرینش نمیکنم 

همین که دیگر کسی

به اندازه من دوستش ندارد برایش کافیست!!!

+نوشته شده در جمعه 6 تير 1393برچسب:,ساعت19:7توسط sepideh | |

اینجا زمین است

همه ی ساعت هایش روی دلتنگی کوک شده

گرد است ومی چرخد اما نه بر وفق مرادم نیمه گم شده وجودم

تو کجای این گردی گم شده ای که پیدا شدنت محال شده است

ببین امروز آسمان زمین هم دلش پراست مثل آسمان ابری دلم

میبینی چه طوفانی به پا کرده سالهاست که قلبم اینگونه طوفانی است و

بیقراردیشب آهسته در گوش آسمان خواندم که چقدر دوستت دارم و امروز

آسمان به حال و روزم اشک می ریزد ...

+نوشته شده در سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:,ساعت22:23توسط sepideh | |

دلتنگم "بی قرارم"دلم تکرار میخواد

تکرار باتو بودن کاش میشد زیباترین

اشتباه زندگیم را بار دیگر تکرار کرد

 

+نوشته شده در پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:,ساعت12:39توسط sepideh | |

ازدوست داشتن آدمها ترسی ندارم

ترسم ازآن است که من دیگر دوستت نداشته باشم

همه ی شکستنی هایم را شکستم تا سد کنم راه رفتنت را

ولی تو رفتی ...لابه لای هق هق گریه هایم دلم بهانه بودنت را میگیرد

دست وپا میکوبد بر وجود بی قرارم اما تو مدت هاست که بی خداحافظی رفتی

بار سفر بسته ام وخسته ام از انتظار" تو ازجنس آمدن نیستی من هم مثل تو رفتنی شدم

اما هنوز هم چشم به راهم....

      

 

+نوشته شده در دو شنبه 19 اسفند 1392برچسب:,ساعت21:32توسط sepideh | |

امشب همان شبی است که تکه های خرد شده ام را خرد تر کردی

شبی که دیگراز نگاه کردن به آینه هم بیم داشتم تو از من آدم آهنی

ساختی آدم آهنی که با همه دکمه هایش فقط گریه میکند نمی دانم

چرا تو را با چنگ ودندان نگه داشته ام گفتی گذشته ها راپاک کن و

آینده را بساز ولی این گذشته ها هستن که آینده ام را پاک می کنندو

 لحظه هایم همه تکراری از گذشته هاست خسته ام از دوست داشتنت...

+نوشته شده در شنبه 10 اسفند 1392برچسب:,ساعت19:21توسط sepideh | |

منیم سئودییم آهنگ کی همیشه ذهنیمده دی

سنین قلبیوین چیرپینماغی دی ولاب گوزل گونوم

سنین گول تک آچیلماغین دی

دوغولان گونون موبارک سئوگیلیم...

 

                                       

+نوشته شده در شنبه 10 اسفند 1392برچسب:,ساعت14:49توسط sepideh | |

مرا ببخش خاطراتم از تو اندک است

اما همین هم برای بارانی شدن چشمانم کافی است

از گذشته تنها بازی شیرین کودکیمان در کوچه های بی روح زندگی

که با فریاد هایمان روح تازه ای میگرفت

واز حال راز فاش شده ی قلبم در مقابل چشمانم

واز آینده تکرار دلشوره نبودن هایت...

 

 

+نوشته شده در شنبه 10 اسفند 1392برچسب:,ساعت14:2توسط sepideh | |

میخوام از یواشکی هامون بگم

یواشکی اومدنامو یواشکی رفتنات

یواشکی وابسته شدنامو یواشکی بازی دادنات

یواشکی عاشق شدنامو یواشکی دل کندنات

بین خودمون باشه یواشکی دیگه دوست ندارم

خلاصه بگم یواشکی یواشکی یواشکی ازت متنفرم

+نوشته شده در دو شنبه 5 اسفند 1392برچسب:,ساعت19:52توسط sepideh | |

دوست داشتنت حس تلخی دارد

مزه ترحم و شکست می دهد

عاشق تو ماندن سخت است

تویی که مهر سکوت بر لبانم

می زنی تا مبادا کسی بداند

دوستت دارم دور خودم خط

کشیدم تاکسی دورو برم

نباشدتا تو شرم نداشته باشی

از دوست داشتن هایم...

+نوشته شده در جمعه 2 اسفند 1392برچسب:,ساعت21:56توسط sepideh | |

گاهی آدما تویه عشق

به جایی میرسن که دیگه عاشق نیستن

فارغ اند از همه ی حس های دنیا

دلداده نیستن بلکه دلزده اند از همه ی آدما

روزی میرسه که منو تو در کنار هم نه

بلکه روبه روی هم قرار میگیریم

روزی که شاید تو پشیمانی از رفتن

ومن پشیمانم از این همه دوست داشتن

+نوشته شده در پنج شنبه 1 اسفند 1392برچسب:,ساعت13:45توسط sepideh | |

این روزها همه چیز سخت می گذرد حتی عقربه ها خیال گذر ندارند.....

مدتی میشود می برند ومی دوزند و با به به و چه چه اندازه تنم می کنند

سر نو شت را می گویم!ومن سرگردانم بین دو راهی که بین تو آن غریبه

کشیده شده دو راهی که یکی باید شود تقدیر فرداهایم رنگ به رو ندارم

حتی دندان های بی جانم قدرت فشرده شدن ندارند تا جلوی این بغض

لعنتی که ناله جدایی دارد گرفته شوداین روزها منتظرم "منتظر یک نگاه

یک حرف یک جمله که سست شود پای رفتنم ....کابوس نبودن هایت

چنگ بر وجودم می زند تو را همان خواب که رنگ کابوس داشت ازمن

ربود همانی که گفتی چپ است !خوابم چپ نبود راست بود همان

 راستی که تو را از من گرفت...

 

+نوشته شده در شنبه 26 بهمن 1392برچسب:,ساعت20:28توسط sepideh | |

دخترکم را مردانه بار خواهم آورد

وقتی شکست مردانه قد علم کند

مردانه بجنگد مردانه قدم بردارد

پسرکم را دخترانه بار خواهم آورد

تا یکی از دغدغه های زندگیش

بافتن موهای عروسکی باشدکه

برایش میخرم و قول میگیرم که

مواظبش باشد تا یاد بگیرد نشکند

کسی را که عاشقانه دوستش دارد

شک نکن نمیگذارم دخترک وپسرکم

تکراری از من وتو باشندنمیگذارم

دخترکم مظلومانه بشکند وپسرکم

مغرورانه ببرداما هر دو را مثل تو

هنرمند بار خواهم آورد تا همه ی

لحظه هایم تکراری از تو باشند

تویی که مغرورانه بردی و منی که

مظلومانه شکستم.....

 

+نوشته شده در چهار شنبه 16 بهمن 1392برچسب:,ساعت13:44توسط sepideh | |

تنهایی چه جمله دردناکی است !!!

خدای مهربانم دیگر لیاقت زانو زدن

در مقابلت را ندارم دیگرتو را در

پی رنگ های دنیا از دست داده ام

و رنگ مهربانیت در میان رنگ های

دنیاگم شده دلگیرم از دنیا از

بی سامانی روزهایم چشم هایم

دیگر اشکی برای تنهایی خود ندارد

دستانم خالی از هر دستیست

هیچ کس بی قراری هایم را قرار نیست

هیچ کس شانه ای برای تسکینم ندارد

وهیچ آغوشی برایم امن تر از آغوش تو نیست

خدایا دیگر خسته ام در فراز ونشیب این دنیا

به این رسیدم که هیچ دوست داشتنی ارزش

تباه شدن را نداردهیچ دوست داشتنی واقعی تر

از دوست داشتن تو نیست عشق بی معنا ترین

کلمه ای است که از بی معنایی هزاران معنا به خود گرفته....

+نوشته شده در پنج شنبه 10 بهمن 1392برچسب:,ساعت13:20توسط sepideh | |

از دنیای بافتنی ها فقط بافتن خیالت را بلدم

از خیالت دنیای زیبایی می بافم و با رویای بودنت گرم میشوم

اما ای دل غافل من با خیال تو"و تو با خیال دیگری ...

کمر دلم شکست لا به لای همان پاییزهایی که تو با بی رحمی

نبودن هایش را به رخ دلم کشیدی

همه ی وجودم درد است

پشت حصار تنهای هایم لنگر انداختم

کشتی تنهایی هایم پارو ندارد همه ی دلخوشیم

حس دوست داشتنی بود که دیگر جانی ندارد

 

 

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,ساعت19:24توسط sepideh | |

زنگ انشاء وهزار آفرین های زیر دفترم

زنگ حساب و استرس دو "دوتا چهارتا کردن

ای دنیا کاش هیچوقت عاشق انشاء نبودم 

حالا تو زندگی عشقو از حفظم ولی تو حساب کتابش می لنگم

نمی دونم زندگیمو با کی تقسیم کنم و کیو ازش کم کنم!!!

از دنیای اعداد فقط بی نهایت هایی رو به یاد دارم

که هر صبح دوستت دارم هایم را با آن به توان میرساندم

چرا تنفر به توان هر عددی بازم میشه بی نهایت دوستت دارم

همیشه دفتر حسابم به جای خط موازی پر بود از خط های خمیده وشکسته

شاید حساب هم می دونست یه روزی میون شعرهای دفتر انشاءخم میشم میشکنم.......

                                                                                                                                                                      

+نوشته شده در سه شنبه 1 بهمن 1392برچسب:,ساعت9:1توسط sepideh | |

از امروز تنها انگشتانم به امید نوشتن یک جمله  جان دارند

" کنار میگدارم تو و دلم را حتی شده به قیمت مرگ"

با همان انگشتانی که مینویسم کنار برو اشک چشمانم را تهدید میکنم که دیگر نبارند

در راهی که تنها آرزوی رهگذرش گم کردن است گم کردن من از زندگیش

خیال دلت تخت من گم شدم از همه ی مسیر های زندگی ...

مبارکت باشد آن همه احساساتی که مفت خاک پاهایت کردم

نمی دانستم دوستت دارم های صادقانه ام تنها چراغ های خانه ی غرورت را پرنورتر میکند

دم دلت گرم خنجر زدی"دل من که خنجر خورده ی روزگار بود...

+نوشته شده در دو شنبه 9 دی 1392برچسب:,ساعت21:43توسط sepideh | |

حال دیگر تنها گناه ندانسته قلبم تپیدن به خاطر توست

بگذار ساده بگویم تا بدانی اگر برای ماندن قلبت را ضامن کردی و رد پای آنرا مهر برتقویم زندگیم بمان...

اما اگر رد پای پاهایت اسیر ماندن است آهسته برو بگذار این گناه شیرین"شیرین بماند

می دانی زندگی همیشه آفتابی نیست که تردید ماندن ورفتنت زیر عینک آفتابیت پنهان بماند روزی

چنان طوفانی میشود که اگر ردپاهایت از جنس پاهایت باشد پاک میشود به همین سادگی

برای همین است می گویم با رد پای دلت بمان که هیچ چیز از عهده آمدن ورفتنش برنیاید ...

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 9 دی 1392برچسب:,ساعت10:32توسط sepideh | |

حس آواره ای را دارم که از تنهایی همدمش کوچه های سردو بی انتهای خیابانهاست و هر کسی به سویی تردش میکند

هرآشنایی تیری به جان بی روحم میزند دیگر خسته ام "آغوش کوچه ها تنها مرهم قلب خسته ام شده

همه ی وجودم را به تاراج بردی از میان غنیمت هایت دلم را پس بده بی آن راه رفتن را نمیشناسم 

 

+نوشته شده در شنبه 7 دی 1392برچسب:,ساعت21:23توسط sepideh | |

هم بازی کودکی هایم سلام مرا میشناسی؟؟؟ همان دخترک کوچکی هستم که اکنون دل به تو داده

و جز تو همه برایش غریبه هستن و نا آشنا ....

دل آشوبم از این همه بی تابی !!!نمی دانی چقدر سخت است همه ی دنیایت خلاصه شود به یک

محوطه چند متری دانشگاه ویک کوچه باریک که آن سویش به جایی ختم می شود که نیمی از وجودت آن جاست

چشمانم را می بندند تا مبادا موج نگاهت دلم را هوایی کند با انصاف با گوشهایم چه کنم

امشب سخت ترین لحظه ها با من همراه است قانع بودم به خیال بودنت دنیای بی رحم آن را هم از من خواهد گرفت

برای داشتنت عاشقانه غرورم را شکستم  اما نمی دانستم این شکستن به قیمت از دست دادن تو خواهد بود

بی انصاف کاش بودی در لحظه هایی که تردیدماندن ورفتن وجودم را به آتش کشیده ...

 

+نوشته شده در چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:,ساعت22:32توسط sepideh | |

 

بهشتی "جهنمی است دنیایی که همه ی شبهای انتظارش به بلندی یلداست

امشب کرسی خاطراتمان به پاست ومن وجود خسته ام را پنهان کرده ام زیر کرسی خاطراتمان

یلدای امسال را با قلبی که تو به آتش کشیده ای میزبانی میکنم

بودن های کوتاهت را میان انگشتان دستم پنهان کرده ام که مبادا قصه ی رفتنت هوایی شان کند

نمی دانستم حافظ تو هم دروغ می گویی خبر آمدن یوسفم را هرسال  مژده دادی واو نیامد

حافظ دیگر امشب حرفی از آمدن نزن می دانم عاشق مردی شدم که نامرد تمام قصه هایم شده

فاصله ی بین من و او حرف مترها وکیلومتر ها نیست بین ما دنیا فاصله انداخته

خداحافظ پاییز "سرمای زمستان هم آتش افروخته به قلبم را خاموش نخواهد

یلدا مبارک

+نوشته شده در شنبه 30 آذر 1392برچسب:,ساعت18:25توسط sepideh | |

زندگی آدمها تفسیر عجیبی دارد نمی دانند کدامین نقطه ای اوج "خوشبختی را رقم می زند

در آرزوی خوشبختی روز ها را سپری می کنند ودر اوج خوشبختی غافل از آنند

خدایا خسته ام از آدم بودن از قلبی که در سینه من است و به خاطر دیگری می تپد

خدایا آنقدر از دنیا خسته ام که دلم حتی برای جهنمت تنگ شده

خدایا خسته ام از تحقیر آدمها آری حق با آنهاست من مهره ی سوخته ی عشقی "خیالی ام

دلم را کسانی شکستند که نام هرزگی خود را گذاشتند عشق ودر عالم خیالشان فخر فروشی کردند

آری من هم اسیرم "اسیر عشقی بی پایان آهای دنیا فک نکن من نباختم خود با کاسه اشک چشمهایم عشقم را راهی آرزو هایش خواهم کرد

پس حرف آدمهایت دیناری برایم ارزش ندارد خدایا دلم جز تو به هیچ صراطی مستقیم نیست پس تو مرهم قلب خسته ام باش...

+نوشته شده در شنبه 23 آذر 1392برچسب:,ساعت20:8توسط sepideh | |

عاشقی به من آموخت منی وجود نداردهمه چیز خلاصه میشود در تو

عاشقی به من آموخت که باید رهگذر بود در دنیایی که عشق را هم میشود خرید وفروخت

 آموخت صداقت تاوان سنگینی داردتاوانش را با صفحه های سفید خط خطی شده عمرم پس دادم...

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:,ساعت13:36توسط sepideh | |

میگن اینایی که قید همه رو میزنن یه روزی یه جایی یکی قیدشونو زده ....

اینایی که تیشه به ریشه احساساتت میزنن یه روزی یکی تیشه به احساساتشون زده...

اینایی که خیلی ساده پارو دلت میذارن و غزل خداحافظی ورد زبونشونه...

اینایی که در مقابل تمام عشقی که داری با بی رحمی مچالت میکنن و هلت میدن به سمت سر نوشت...

اینا عاشقن ولی نه عاشق تو عاشق کسی که با رفتنش زندگیشونو خطی خطی کرده ...

من اسم این آدمارو میذارم معشوق سنگی خودم عاشق سنگی شدم که تنها تو ویترین شیشه ای دلم جا دادمش...

عاشق اینطور آدما شدن یعنی زنده به گور شدن...

 

+نوشته شده در جمعه 15 آذر 1392برچسب:,ساعت19:12توسط sepideh | |

 

دلتنگی های اولین روزهای مدرسه راخوب به یاد دارم مادر مهربانم اکنون سالها گذشته ومن به اندازه بیست ودو سال از تو دور شده ام حال باید بگویی دخترکم سالروز جدا شدنمان مبارک

دیگر طعم بوسه ها وآغوش گرمت را فراموش کردم کاش هنوز کودک بودم وناتوان تا تو به خاطر بزرگ شدنم شرم آغوش گرفتنم را بهانه نمی کردی !دنیایی که تو برایم آرزو میکردی جز تو هدیه

باارزش دیگری نداشت کاش وقتی بی خیال ونادان در دنیای تاریک وجودت دست و پا میزدم خبری از دنیای بی رحمی که وجودم را زخمی کرده میدادی آری دخترک پاییزی تو همه روزهایش

تب دار است وخزان !کاش آرزوی دیدن رنگ های بی نظیر پاییز را در گوشم زمزمه نمیکردی زندگی من همان تک رنگ سیاهیست که از اول بوده !دلم هوای همان روزها را دارد که با

مهربانی هایت مراقبم بودی که مبادا کسی مرا بیازارد مهربانم بی خبر از روزهایم هستی که دنیا و ادمهایش زخم بر وجودم میزنند ومن در تنهایی خود درد میکشم ...بی خبر از پاییزهایی

هستی که مرا از تو دورتر می کنند بی خبر از تکه های شکسته غرورم زیر برگهای بی رحم پاییز بی خبر از قلب زخمی وتیر خورده ام

مادر مهربانم یک پاییز دیگر از تو دور شدم سالروز پاییزی شدنم پیشاپیش مبارک......

 

+نوشته شده در سه شنبه 12 آذر 1392برچسب:,ساعت16:36توسط sepideh | |

                                                                         به نام خدا

                                                                           من ودنیا           

نقطه ای رو به تولدم دنیایم"دنیای تاریکیست آرامش عجیبی دارد این تاریکی !صدای ضربان قلب ناشناسی همدم تاریکی هایم شده گاهی از شدت کنجکاوی رسیدن به روشنایی دست وپا میزنم

ولی گرمای نوازشی آرامم میکند تنها صدا صدای آرامبخش همان غریبه ایست که بی تاب به دنیا آمدنم است دنیا"این کلمه برایم ناآشناست همه چیز برایم گنگ ومبهم است اما همه ی زندگی

این غریبه واطرافیانش از دنیا سرچشمه گرفته این دنیا چیست که همه بی تاب آنند!!!امشب بی تاب تر از هر شبی هستم نا آرامتر وخسته تر اتفاقی در راهست گویی بوی دنیا می آید حس

عجیبیست من هم بی تاب دنیا هستم !این غریبه نا آرامتر از من است ولی آرام میگوید دخترکم دیگر تمام شد لحظه ای دنیای تاریم گم شد همه جا روشن است ومبهم میترسم وفریاد میکشم

گویی نام فریادم در این دنیا گریه است دلتنگ دنیای تاریک هستم صدایی آشنا کنار گوشم زمزمه میکند چقدر آرامبخش است آری این همان غریبه ایست که همدم دنیایی تاریکم بود چقدر

مهربانست آغوش طعم عشق دارد دیگر با وجود او آرامم وترس دنیای مبهم و بی رحم را ندارم نام این غریبه گویی مادر است چه کلمه آرامبخشی دیگر عمر تاریکی هایم به پایان رسیده و

زندگی ام روشن شده است گویی عمر تاریکی هایم نه ماه بوده مادرم هرسال به خاطر دنیایی شدنم خوشحال است ولی سالها با گذشتشان مرا هم با خود می برند و از او جدا میکنند...

                                                                                                                                   ادامه..................

+نوشته شده در سه شنبه 12 آذر 1392برچسب:,ساعت15:24توسط sepideh | |

 

دلم تنگ کسیست که که حتی قلبش از جنس سنگی نیست که با ضربه ای شکسته  شود

خسته ام از کارهای کرده نه "کارهای نکرده ام دیگر هق هق گریه هایم هم تکراریست

سالهاست که زندگیم را گم کرده ام در لابه لای آرزوهای دست نیافته ام ...
 

+نوشته شده در شنبه 9 آذر 1392برچسب:,ساعت19:58توسط sepideh | |

خدایا وقتی به دنبال حس دوست داشته شدنم ودر دنیای بی رحمت دنبال ذره ای عشق  بی خبرم " از عشق بی پایانت که هر

صبح بدون کینه و نفرت عمری دوباره به من میدهی

 

تا شاید به خود بیایم!!!ولی دریغ از لحظه ای درنگ ولحظه ای توقف "راه بیراهه را ادامه میدهم واز تو غافل میشوم وقتی

دراین قافله مبهم به دنبال راست و دروغی  هستم  و هر لحظه

 

قلبم دلشوره دروغ ها را دارد بی خبر از آنم که تو حقیقت محضی ...خدایا وقتی بی شرمانه داشتن بنده ونعمتی را از خودش

می خواهم "نمیدانم که تو قدرت مطلقی وصاحب آن بنده

 

وهزاران بار خاطر ازتو میشویم و دست به دامان بنده ای ناتوان میشوم که با نه هایش مرا هزاران بار در خود میشکند آری

شکسته شدن حق من است که تو را گم کرده ام وهنوزهم دارمت

 

راهی بگذار بربیراهه هایم خسته ام به اندازه تمام دنیا خدایا قصه ی  زندگی من دیگر برای تو خواندنی وشنیدنی نیست تو خوب

میدانی که در این روزگار چه نقش هایی بر جای گذاشتم

 

وسرنوشتم را خط خطی کردم بارها به دنبال چیزهای واهی وآرزوهای پوچ تو را فراموش کردم و بی شرمانه دوباره به تو روی آوردم

گاهی دیگر به آنی که دیروز بودم هم حسرت می خورم 

 

چون روز به روز خود را گم میکنم و در چاله های سرنوشت غلط میزنم و احمقانه فکر میکنم که خوشبختی را یافته ام خدایا باز به دستهای

گرم ومهربانت نیازمندم دستهایی که تقدیرم با آن نوشته شود...

 

+نوشته شده در سه شنبه 7 آبان 1392برچسب:,ساعت11:22توسط sepideh | |

وقتی پشت قاب پنجره روی شیشه بخار گرفته با انگشتان بی حس نامت را کنار نامم می نوشتم نمیدانستم

از سهم بودنت همین نام وخاطرات کوتاهت نصیبم خواهد شد

+نوشته شده در دو شنبه 6 آبان 1392برچسب:,ساعت19:37توسط sepideh | |

شاید امروز مرده باشم !!!

روزهایم با این آرزو شب میشود شاید امروز این آرزو برآورده شود احساس میکنم که مرده ام و آنقدر پلک های بی جانم را به هم میزنم که شاید تصویر گنگ اتاقم محوشود

وای خدای من صدای تیک تاک ساعت روی میز خیال مرگ را ازمن ربود پس امروز هم زنده ام ومحکوم به زندگی دیروز "امروز"وفرداهایم با این آرزو سپری میشود

پس من مرده ام وتنها جسم بی رمقم مثل رباتی آهنین دست وپا میزند ...

 

+نوشته شده در چهار شنبه 1 آبان 1392برچسب:,ساعت23:5توسط sepideh | |

وای خدای من دوباره همدم تنهای هایم دل سفید کاغذاست واشک جوهرخودکار

اینقدر در تنهایی هایم گم شده ام که سکوت وحشت آور ش را جزءصدای ورق زدن دفتر خاطرات و حرکت خودکار روی آن کس دیگری نمیشکند

خسته شده است انگشتانم از بس بوسه بر خودکار بی جانم زده انگار دیگرقلبی ندارم که الفبای دوست داشتنت را از بر کند.............

+نوشته شده در چهار شنبه 1 آبان 1392برچسب:,ساعت22:51توسط sepideh | |

لالایی شب هایم صدای هق هق گریه هایم است و بس

گونه هایم زخم شد ازاین همه نوازش اشک های بی جان

تردید گشودن چشم هایم و پاگذاشتن به معما فرداهایم 

ضعف شانه هایم را شدیدتر میکند دوباره باید نقاب بندم

بر این چهره بی روح وبی جانم تا مبادا لو رود پشت صحنه خندهایم ............

+نوشته شده در چهار شنبه 1 آبان 1392برچسب:,ساعت22:41توسط sepideh | |

نترس تمام میشود این روزها روزی که دیگر برق نگاهت دریای دلم را مواج نخواهد کرد

دیگر گذشت روزهای نبودنت که بهانه جنون دلم را رقم میزد

تمام زندگی یک زن احساساتش است وبس افسوس زمانی فهمیدم که با غرور مردانه ات دست به یکی کرده ولگدکوبش کرده بودم

جنگ علیه خود این بیماری سخت تراز هر سرطانیست وای برمن.....

+نوشته شده در چهار شنبه 1 آبان 1392برچسب:,ساعت22:32توسط sepideh | |

خیلی وقت است خرت وپرت های به درد نخوردلم را دور ریختم میدانی دوست داشتنت اکنون چگونه است !!!

شبیه چراغ نفتی خانه مادر بزرگ که از بس روشن وخاموش شده فیتیله سوز شده است

و بی نور روزی میرسدوقتی ازکنارت رد میشوم بی تفاوت خواهم شد نسبت به تو خاطراتت خاک گرفته ات که

مدتهاست ارزان نه به قیمت تر نشدن چشمانم فروختمش....

+نوشته شده در چهار شنبه 1 آبان 1392برچسب:,ساعت21:43توسط sepideh | |

در اوج تنهایی دوباره تنهایی را برمیگزینم تا قلب شکسته ام دل شوره شکستن هایت را نداشته باشد

تنهایی را برمیگزینم چون دیگر هیچ جایی در قلب خسته ام برای کسی وجود ندارد!!!! هنوز هم قلبم 

بی صبرانه به قفسه سینه ام میکوبد هنوز هم با تمام شکستن  دلم هوای بودنت را بهانه میکند....

+نوشته شده در چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:,ساعت21:11توسط sepideh | |

دیگه کار قلبم از بند زدن هم گذشته آهای نون خشکی قلب شکسته هم خریداری؟؟؟

اما قول بده که مواظبش باشیا کسی که تیکه پارش کرده هنوزم خیلی واسم عزیزه...

+نوشته شده در جمعه 12 مهر 1392برچسب:,ساعت21:23توسط sepideh | |

عجب حوصله ای دارد دلم که هرشب مشق شب هایش تمرین دوستت دارم های فرداست

این همه دلتنگی به خاطر کیست؟؟؟ به خاطر کسی که حتی کلمات و جمله هایت با هزاران

فرهنگ لغت هم معنایی برایش ندارد چقدر تحقیر چقدر صبوری تمامش کن این همه تلاش بی فایده را....  

+نوشته شده در سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:,ساعت21:58توسط sepideh | |

یکی بود یکی نبود 

اونیکه بود من بودم اونیکه رفت تو

هر روز به یه سایه ای لبخند میزنم که جز سایه سیاه چیز دیگری نیست

هرروز به خاطر کسی گریه میکنم که حتی تو خیالم هم جای قاب عکسش خالیه

پس من عاشق خیالم شدم خیالی که حتی سایه وتاریکی اون برام مبهمه

درد عشقی رو بکشم که هنوز منتظر اینه که زخمی بشه به دست کی؟؟؟به دست خیال...

وای برمن که در خیال عاشق شدم با خیال درد کشیدم وباخیال دلم شکست

میدونم که مهره سیاه این بازی من بودم اما بودم واز عشق وانتظار کسی که

چیزی از عشق نمیدونه سیاه شدم توچی!تو حتی مهره سوخته این بازی هم نبودی...

 

+نوشته شده در دو شنبه 8 مهر 1392برچسب:,ساعت20:11توسط sepideh | |

دلم تنگ کسیست که زندگی را ازمن ربوده  دلگیر نیست قلبم از کرده وناکرده هایت

   دلگیرم از لبخند لبانت که حتی لحظه ای لب به حقیقت گشوده نشد

      حقیقتی که نیمی از آن ازآن تو بود ونیمیش ازآن من

             سهم تو بود ونبودن های تکراری و سهم من دلشوره وبی قراری

                                                                    

+نوشته شده در یک شنبه 7 مهر 1392برچسب:,ساعت20:28توسط sepideh | |

مدتهاست که طعم آغوش مهربانت را از یاد بردم هنوزم سجاده ام بوی نم میدهد

مهربانم چگونه سجاده نم گرفته از اشکهایم را نادیده بگیرم آری  فراموشیش سخت است

یادت میاید چه عهدی بستیم !!!هنوز جای خنجری که روی دیوار بی جانت کشیدم پاک نشده که جای زخم روی قلبم پاک شود....

 

+نوشته شده در جمعه 5 مهر 1392برچسب:,ساعت12:32توسط sepideh | |

حال نعمتی است که هرگز بودنش را در زندگی لمس نکردم همیشه یا در زندان سرزنش گذشته به سر بردم یا سوار بر قالیچه خیال راهی آینده رویای خود شدم

از گذشته تنها نگاه حسرت بار از پشت میله های انتظار را به یاد دارم واز آینده ترسی مبهم از زندگی بی هدف که شاید روزی گذشته تلخ شود ..............

هرگز کابوس بود ونبودن هایت آرامم نگذاشته .........

+نوشته شده در جمعه 5 مهر 1392برچسب:,ساعت12:4توسط sepideh | |