دلتنگی های اولین روزهای مدرسه راخوب به یاد دارم مادر مهربانم اکنون سالها گذشته ومن به اندازه بیست ودو سال از تو دور شده ام حال باید بگویی دخترکم سالروز جدا شدنمان مبارک دیگر طعم بوسه ها وآغوش گرمت را فراموش کردم کاش هنوز کودک بودم وناتوان تا تو به خاطر بزرگ شدنم شرم آغوش گرفتنم را بهانه نمی کردی !دنیایی که تو برایم آرزو میکردی جز تو هدیه باارزش دیگری نداشت کاش وقتی بی خیال ونادان در دنیای تاریک وجودت دست و پا میزدم خبری از دنیای بی رحمی که وجودم را زخمی کرده میدادی آری دخترک پاییزی تو همه روزهایش تب دار است وخزان !کاش آرزوی دیدن رنگ های بی نظیر پاییز را در گوشم زمزمه نمیکردی زندگی من همان تک رنگ سیاهیست که از اول بوده !دلم هوای همان روزها را دارد که با مهربانی هایت مراقبم بودی که مبادا کسی مرا بیازارد مهربانم بی خبر از روزهایم هستی که دنیا و ادمهایش زخم بر وجودم میزنند ومن در تنهایی خود درد میکشم ...بی خبر از پاییزهایی هستی که مرا از تو دورتر می کنند بی خبر از تکه های شکسته غرورم زیر برگهای بی رحم پاییز بی خبر از قلب زخمی وتیر خورده ام مادر مهربانم یک پاییز دیگر از تو دور شدم سالروز پاییزی شدنم پیشاپیش مبارک......
نظرات شما عزیزان:
|
About
به وبلاگ من خوش آمدید
Home
|
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 1
بازدید کل : 5472
تعداد مطالب : 66
تعداد نظرات : 47
تعداد آنلاین : 1